با نگاهی به اوضاع این روزهای جهان و فضای حاکم بر روابط بین قدرت ها، با قاطعیت می توان درستی نظریه «برخورد تمدن های» ساموئل هانتینگتون (18 آوریل 1927 - 24 دسامبر 2008 متخصص علوم سیاسی آمریکایی) را تایید نمود.

کشورهای زیاده خواه و استعمارطلب پس از جنگ های خانمان برانداز متعدد به این نتیجه رسیدند که دیگر فتح و سرکوب قدرت های رقیب با حمله نظامی و جنگ های فیزیکی امکان پذیر نبوده و اگر هم باشد مقرون به صرفه نیست. بنابراین تئوری های سلطه، با چرخشی محسوس، به تعریف راهبردهایی جدید در به زانو درآوردن دیگر قدرت ها پرداختند، تعاریفی که البته برگرفته از تجارب تاریخ و ظهور و سقوط تمدن های عظیم بشری مانند روم باستان و یا اندلس مسلمان داشت.

این راهبردهای جدید همان چیزی است که به نوعی می توان آن را مرتبط با برخورد تمدن ها دانست که تنها استراتژی آن "دگرگون ساختن فرهنگ های اصیل و ریشه دار" است.

به معنای روشن تر، سلطه خواهان دنیا به این نتیجه رسیدند که برای تسلیم ساختن یک جامعه قدرتمند، "قبل از تهدید جان ها، باید به تسخیر دل و روان ها" به عنوان دو منبع الهام بخش تن و جسم، پرداخت؛ چه آن که هر یورش و تهدید نظامی به جامعه ای که با دل و روان خود اعتقادی راسخ به وطن، کیش و دین خود دارد، لاجرم با شکست مواجه خواهد شد و این در مورد تمامی تمدن های کلاسیک به خوبی صادق است.

نمونه این شکست ها، تلاش های ناکام صده اخیر بسیاری از رژیم ها و دولت ها برای تصرف و استیلا بر جغرافیای برخی کشورهای اسلامی است.

 

 

با این مقدمه باید گفت در ایران، چه پیش از انقلاب  - البته با همکاری حاکمان- و چه پس از انقلاب - ولی این بار در کنار روشن گری و مبارزه رهبران- ، تلاش بسیاری برای ایجاد دگردیسی فرهنگی در باورهای دینی و ملی مردمان آن هم با تمام قوا  وتجهیزات در جریان بوده است که این در این دو دهه اخیر شکل ها و روش هایی بسیار پیچیده تر و البته موثرتر به خود گرفته است.

در طول تاریخ ایرانیان و باورهای عمیق شیعی و ملی آنان همیشه مانع از گسترش نفوذ بیگانگان در جغرافیای مادی و معنوی این سرزمین بوده اند و دیر زمانی است که غرب با دریافت این نقطه ثقل، سعی در تخریب آن دارند.

به طور طبیعی سربازان این جبهه از جانب غرب، در عصر فناوری اطلاعات، رسانه ها و در راس آن شبکه های تلویزیونی ماهواره ای هستند.

هر چند پیشرفت تکنولوژی اینترنتی و تلفن‌های همراه و ظهور پدیده های نوین ارتباطات در قالب شبکه های اجتماعی، نوع مدرنی از تعاملات اجتماعی را فراهم آوردند که بستری مناسب برای نفوذ و جهت دهی به فرهنگ و افکار عمومی محسوب می شوند اما در این میان شبکه های تلویزیونی ماهواره هنوز جایگاه خود را در صدر حفظ کرده اند.

نمی توان یادآور نشد که ماهواره ها از ابتدای حضور در ایران تا به امروز همواره مورد استقبال مخاطبان خود بوده اند که این ریشه در تنوع برنامه ها و البته اشتیاق ایرانیان به برنامه های سرگرمی دارد.

همزمان با ورود ماهواره ها به ایران، مقام معظم رهبری با اشاره به تهاجم فرهنگی دشمن، به نوعی زنگ خطر را برای مسئولین و عالمان فرهنگی کشور به صدا در آورد و مطالبه فعالیت بیشتر در زمینه فرهنگ را نمود، هشدارهایی که با تغییر شیوه در نوع تبلیغات فرهنگی غرب به اشکال مختلفی چون توجه دادن به سبک زندگی اسلامی، تغییر کرد.

حال با گذشت سال ها از ورود این پدیده شوم به حق باید به پیشرفت آن در تاثیر گذاری بر فرهنگ ایرانیان و در مقابل عملکرد ضعیف متولیان فرهنگ در این زمینه اعتراف کرد. برنامه های متنوع ماهواره، زندگی مردم ایران را از نوع پوشش گرفته تا تربیت فرزند و ارزش های دینی، اخلاقی  و اجتماعی  دچار تغییرات بسیاری کرده و این قابل انکار نیست.

این دایره زنگی که با شوهای تلویزیونی و فیلم های آبکی و اخبار سیاسی موافق طبع مخالفان جمهوری اسلامی، روی پشت بام و یا تراس خانه ها جای خوش کرد، امروز با هزاران فتانگی و عشوه گری به جان جامعه و فرهنگ دینی و ملی ایرانیان افتاده است.

 

 

این روزها مروری بر تولیدات مختلف شبکه های ماهواره ای که در ایران قابل دسترسی هستند و البته به زبان فارسی پخش می شود پرده از نقشه راه جدیدی بر می دارد؛ مالکین این رسانه ها گاه به صورت نامحسوس و گاه به شکلی کاملا عیان در صدد ترسیم شکلی از زندگی هستند که به فرد این امکان را می دهد که در کنار دیندار بودن - به هر دینی حتی اسلام- میتوان به امور حرام در شریعت نیز عمل کرد.


این امور خلاف شریعت و حتی اخلاق در پوسته ای فریبنده به نام «حقوق فردی» به مردم عرضه می شود و سپس با مواضعی حق به جانب از هرچه خلاف اخلاق، عرف و شریعت  است دفاع و به دین حمله می گردد.

هدایت‌گران این شبکه ها می دانند که اگر در ذهن و قلب مردمان جای بگیرد که هم می توانی مسلمان باشی و هم مثلا الکل مصرف کنی و یا همجنس گرا باشی، دین و حتی اخلاق، آرام آرام از صحنه خارج می شود و در جامعه ای که این دو مقوله به عنوان بازدارنده ها و یا مشوق های معنوی وجود نداشته باشند، پرچم سفید تسلیم بالا خواهد رفت و نه دین خواهد ماند و نه دنیا.

البته آن چه که باعث برد این نوع مطالب می شود عدم آگاهی بسیاری از مردم این سرزمین از گزاره های علمی مرتبط با آن است که آگاهی دادن به آن وظیفه متولیان فرهنگی جامعه از رسانه ها و دولت گرفته تا حوزه های علمیه و واعظین دینی است.