سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردم روزه‌دار تهران با تجمع در پارک ملت تهران خواستار اجرای مصوبات شورای انقلاب فرهنگی در باره اجرای فرهنگ عفاف و حجاب شدند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ همزمان با شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) و روز فرهنگ عفاف و حجاب، مردم روزه‌دار تهران با تجمع در پارک ملت خواستار احیای فرهنگ عفاف و حجاب و مبارزه با بی‌حجابی از سوی مسئولان ذی‌ربط شدند.


اغلب تجمع کنندگان که از قشر جوان به ویژه دانشجویان و طلاب بودند با انتقاد از وضعیت موجود فرهنگی خواستار برخورد سریع مسئولان امر و همه مردم با این مسئله شدند.


تجمع‌کنندگان ضمن گلایه از کم کاری صداوسیما در حوزه عفاف و حجاب و با تأکید بر اینکه مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره احیا فرهنگ عفاف و حجاب شامل اغلب دستگاه‌های اجرایی کشور می‌شود با سردادن شعارهای خود
 خواستار رسیدگی مسئولان به نابسامانی در حوزه حجاب شدند و اعلام کردند به هیچ وجه از خون شهدا نمی گذریم و تا پای جان از معارف انقلاب دفاع می‌کنیم.


آنها با اعلام اینکه این حرکت اعتراض آمیز به دور از هر گونه سیاست‌زدگی و جناح‌بازی است اعلام کردند هدف دیگر ما از این تجمع این است که با زبان روزه با شهدا و آرمان‌های امام و انقلاب تجدید بیعت کنیم.


این تجمع اعتراض آمیز که به مدت دو ساعت به طول انجامید پس از قرائت بیانیه‌ای از طرف مسئولان برگزار کننده به کار خود پایان داده و اعلام کردند برنامه بعدی ما در مورد اقدامات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.

 




      

گروه جنگ نرم مشرق- گزارش خبرگزاری فرانسه درباره رواج آرایش در میان زنان ایرانی، مورد توجه رسانه های صهیونیستی قرار گرفته است.
در این گزارش آمده است: آرایش در میان زنان ایرانی در سال‌های اخیر آنچنان گسترده شده که حتی می‌توان گفت از برخی کشورهای غربی نیز پیشی گرفته است.

     

طبق این گزارش، ایران با جمعیت 38 میلیونی زنان، دومین بازار بزرگ لوازم آرایش از لحاظ درآمد و در سطح خاورمیانه (بعد از عربستان) و هفتمین بازار بزرگ لوازم آرایش در سطح جهان است. یک طراح مد و لباس به خبرگزاری فرانسه گفته است: هم‌اکنون زنان ایرانی از همان اول صبح که بیدار می‌شوند، خود را مکلف به آرایش کردن می‌دانند، حتی اگر حال مساعدی نداشته باشند؛ چون آنها تمایل دارند در خیابان، با زیبایی نمایان شوند. خبرگزاری فرانسه همچنین خبر داده که یکی از برندهای لوکس فرانسوی به نام Lancome   اخیرا پس از چند دهه غیبت به بازار ایران بازگشته است و در همین راستا همایشی نیز در یکی از بزرگترین هتل‌های ایران برگزار کرده که در آن حدود 400 شرکت و هنرمند فعال در صنعت لوازم آرایش حضور پیدا کردند. این واقعه، اولین نمونه از نمایش تبلیغاتی یک برند معروف لوازم آرایش در ایران از زمان انقلاب اسلامی تاکنون محسوب می‌شود.

     

شرکت Lancome   مهمترین زیرمجموعه گروه مشهور لورآل است. شرکت لورآل از بزرگترین تولیدکنندگان لوازم آرایشی در جهان است که همکاری‌های تجاری گسترده‌ای نیز با رژیم صهیونیستی دارد. بر اساس برآورد فعالان و کارشناسان صنعت آرایش، هر زن ایرانی به طور متوسط در ماه یک قوطی ریمل خریداری می‌کند؛ در حالی که این رقم در میان زنان فرانسوی هر 4 ماه یک بار است. همچنین فقط 40 درصد از بازار لوازم آرایش در ایران به صورت رسمی و قانونی است و 60 درصد آن در اختیار کالاهای قاچاق است. خبرگزاری فرانسه می‌نویسد: حتی مردان ایرانی نیز به تدریج در حال استفاده از لوازم آرایشی هستند. در این گزارش، رواج استفاده زنان ایرانی از آرایش به عنوان اعتراض آنان به حجاب اجباری تفسیر شده است.
هم‌زمان و طی روزهای اخیر رسانه‌های دیگری هم به این خبر پرداخته‌اند:



   
 

هلث نیوز، چرا زنان ایرانی عاشق آرایش‌شان هستند

 
     
   
 

توجه نیویورک دیلی به میزان مصرف لوازم آرایش در ایران

 



      

دختر بیمار ناهی از منکر که چندی پیش مورد تعرض اوباش قرار گرفته بود، دلنوشته دردناک و پراحساسی را برای رهبر انقلاب ارسال کرد.

گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ چندی پیش، خانواده یک ناهی از منکر در شهر درجزین استان سمنان مورد آزار و اذیت اوباش قرار گرفتند. دختر کوچک این خانواده که از بیماری سرطان رنج می برد، پس از حمله اراذل و اوباش به خانه آنها که از عوامل توزیع مشروبات الکلی بودند، دلنوشته‌ای را برای رهبر معظم انقلاب نوشته است. «میترا کلاته عربی» برای رهبری این طور نوشت:

 بسمه تعالی

سلام رهبر مهربانم

«تو این دنیا حرف دلم رو نمیتونم به کسی بگم بجز خودت؛ می خوام با هات درد دل کنم.

رهبرم! من قلبم درد گرفته و جلوی اشکهامو نمیتونم بگیرم؛ میدونی چرا؟ امروز جلوی درمون دعوای خیلی بدی شد. به شما توهین کردن، به بسیج توهین کردن، به خانوادمون توهین کردن و من که فحش‌های خیلی بدی شنیدم، خیلی ناراحت شدم و حالم بد شد.

بابا هم سرکار بود و محسن هم مغازه بود. مهدی وقتی فهمید دارن به شما توهین میکنن و فحش‌های بدی میدن، خیلی عصبانی شد؛ رفت در زد که بیاین بیرون و بگین چرا این حرف هارو زدین.

 


 

 

فقط تو دلم صداتون کردم و فریاد زدم. بعد جلوی درمون شد صحرای کربلا، پنج نفر آدم‌های شرور افتادن سر مهدی فقط میزدنش من فقط داد می‌زدم مهدی، مهدی، تو رو خدا نزنینش... وقتی دیدم دارن چاقو در میارن، میرن سمت مهدی من رفتم جلو که اگر چاقو میزنن به من بخوره نه به مهدی...

راستی می دونستی می خواستن مهدی رو زیر ماشین بگیرن؟

رهبرم پاره تنم! دلم خونه از یه طرف که به ما حمله کردن و داشتن چادر از سرم می گرفتن، اما نذاشتم. میگن امام حسین وقتی میخواست برود به جنگ چون میدونست دیگه بر نمیگرده به خواهرش زینب گفت اگر من شهید شدم برام گریه نکنید که چادر از روی سرتون برود کنار و نامحرم موهایتان را ببیند.

اینها فقط دوست داشتن اشک‌ها و زجری که میکشیم رو ببینند...

یه رازی هم هست که من بهت نگفتم؛ واقعیتش من مریضم یه بار عمل کردم، هنوز تحت نظر دکترم اما شما خودتو نو ناراحت نکنید به امید خدا زود حالم خوب میشه.

تو این دعوایی که شد، مردی به من حمله کرد و دوبار حالم بهم خورد؛ آخه دکتر اصغری گفته نباید عصبانی بشه، براش بده ممکنه تشنج کنم ولی وقتی دیدم آجر به پای مهدی زدن، مهدی با صورت خورد زمین حالم خیلی بد شد. بگذریم... یه چیزی بهتون بگم همه میگن دلم پاکه چون من خیلی خواب امام هارو میبینم که با من صحبت میکنن اما یه شب خواب امام خمینی رو دیدم که به من خاک کربلا رو داد و با من صحبت می‌کرد ولی قول بده که به کسی نگی... دوستت دارم یه دنیا... همیشه تو قلب منی ...»




      

با سلام  ….   

خدا جان! حرفهایم را توی نیم ساعت باید برایت بنویسم.خودت می دونی که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفحه کلید چقدرعرق می ریزم  .

خدا جان!

از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که تو یک ایمیل داری که هر روز چکش می کنی?

هم خوشحال شدم و هم ناراحت  .   خوشحال به خاطراینکه می تونم درد دلم رو بنویسم

و ناراحت از این که ما که توی خونه کامپیوترنداریم .

یک اتاقی مال آقا جان و ننه مان است و یک اتاق هم مال من و حسن و هادی وحسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ
و دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز

 ?خواستگارخواهرم زهرا برایمان آوردهو یک کمد که همه چیزمون همان توست  .

آشپز خانه مونهم توی حیاط هست که تازه آقا جان با آجر ساختش  .   من هم مجبورم برای این که به توایمیل بزنم دو هفته برم پیش رضا ترمزی کار کنم تا بتونم پول یک ساعت کافی نت را دربیارم  .

 خدا جان جون هر کی دوست داری زود به زود ایمیل هات رو چک کن و جوابم را بده  .   من چیز زیادی نمی خوام  .

خدا جان آقا جانم سه هفته است هر دو تاکلیه هاش از کار افتاده و افتاده توی خونه  .   خیلی چیزی بدی است  .  

خدا جان !من عکس کلیه رو توی کتاب زیستم دیدم? اندازه لوبیاست  .

شکم آقا جان هم مثل نان بربری صاف است !برای تو که کاری نداره  .

اگه می شود یک دانه کلیه برایمان بفرست. من آقاجانم را خیلی دوست دارم  .

الان بغض توی گلوی من است. ولی حواسم هست که این آدم های توی کافی نت که همه شیکن?

نوشته های مرا دزدکی نخوونند. چون می دونم حسابی به من می خندندو مسخره ام می کنند  .

خدا جان اگر می شود یک کاری بکن این اکبرآقا بمیرد  .

آبجی زهرایم از اکبر آقا بدش می آد?اما ننه می گوید که اکبر آقا شوهرزهرامان بشه?

وضعمون بهتر می شه. خدا جان اکبر آقا چهل سال داره و تا حالا دو تازنش مردند،

آبجی زهرام فقط سیزده سال سن داره  .

خدا جان الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم یکی یکی

این حرفهای روی صفحه کلیدرو پیدا می کنم  .

خدا جان اگر پول داشتم هر روز برای تو ایمیل می زدم.خوش به حال آدم های پولدار

که هر روزبهت ایمیل می زنند. تازه همایون پسر همسایمون می گفت با تو چت هم کرده،

خوش به حالش  .

راستی خدا جون، چه خوب شد به ما تلویزیون ندادی. یه بار که از جلوی مغازه رد می شدم

دیدم که آدم های توی تلویزیون چه غذاهای خوشگلی می خورند ،

حتماًخوشمره هم هست نه؟

تا سه روز نان و ماست اصلاً به دهنم مزه نمی کرد .بعضی وقت ها?

ننه که از رختشویی بر می گرده با خودش پلو می آره.خیلی خوشمزه است  .

خداجان، ننه میگه این برکت خداست دستت درد نکنه  .

راستی خدا جان تو هم حتماًخیلی پولداری که خونه ات رو توی آسمون ساختی  .

تازه من عکس خو نه ییلاقی تو رودیدم.همون که روی زمین هست

و یه پارچه سیاه روش کشیدی. خیلی بزرگ هست ها.تازه اونهمه مهمون هم داری

حق داری که روی زمین نیایی? چون پذیرایی از اون همه آدم خیلی سخته  .

ما اصلاً خونه مون مهمون نمی آد چون ما اصلاً کسی رو نداریم  .

ولی آقاجانم میگه که اگر کسی بیاد ساعتش را می فروشه و میوه و شیرینی می خره  .

مامهمونی هم نمی ریم چون ننه می گوید بد است که یه گله آدم برود مهمانی  .

خداجان وقتم دارد تموم میشه اگه بیشتر پول داشتم می موندم و باز برات می نوشتم  .

ولی قول می دم دو هفته دیگه که مزدم رو گرفتم باز بیام و برات ایمیل بنویسم  .

خدا جان به خاطر اینکه درسهام خوبه از تو تشکر می کنم  .

تازه به خاطر اینکه همه توی خونه همدیگر رو دوست داریم هم دستت رو می بوسم .

من می دونم که بعضی از آدم های پولدار خودکشی می کنن?

ولی من هیچ وقت خودم رو نمی کشم.

تازه خدا جان من آدم هایی رو می شناسم که حتی اسم کامپیوتر رو نشنیدند

بیچاره ها ? شاید از اونها هم دفعه بعد برات نوشتم.

خدا جان نامه منو به کسی نشون نده و فقط خودت بخون. صبر کن……

آخ جون پنجاه تومن دیگه هم دارم. خدا جان? جوابم روبده.

فقط تو رو به خدا به خارجی برام ننویس. چون زبانم خوب نیست هنوز.

آخ راستی خدا جان یادم رفت حسن مون داره دنبال کار می گرده.

یک کار بی زحمت براش جورکن. هادی هم آبله مر غان گرفته.

اگه برات زحمتی نیست زودتر خوبش کن.حسین هم و قتی ننه میره رختشویی همش گریه می کنه.

آبجی فاطمه مون هم چشماش ضعیف شده ولی روش نمیشه به آقا جان بگه?

چون میگه پول عینک خیلی زیاده.اگه میشه چشمای آبجیم روهم خوب کن.

خب.وقت تمومه دیگه پدرم در اومد خدا جان مهربان.

اگه زیادچیزی خواستم معذرت می خوام ?هنوز خیلی چیزا هست ولی روم نشد.

دست مهربونت رو از دورمی بوسم .راستی خدا جان ننه بزرگ آرزو داره

که بره مشهد پابوس امام رضا .یک کاری براش بکن بی زحمت. باز هم دست وپات رو می بوسم.

منتظر جواب و کلیه هستم.

دستت دردنکنه

………………………………….

خواست دکمه ارسال روبزنه دستش عرق کرده بود و چشمش سیاهی رفت یهو

کامپیوتر خاموش شد.خشکش زد.

صدایی ازپشت سرش گفت :اون سیستم ویروس داره نگران نباش الان دوباره میادبالا.

اسکناس های مچاله توی عرق کف دستش خیس شد. دیگه وقتی برای دوباره نوشتن نبود.

یک قطره اشک از گوشه چشمش غلتید روی گونه اش.

بلند شد پول روداد و از کافی نت زد بیرون ?توی راه خودش رو دلداری می داد:

دو هفته دیگه باز میاممیام

 

 




      


پیامهای عمومی ارسال شده

+ اگر من ...